نفس
این همه شعر برایت خواندم گوش هایم پر ازین تحسینها یک نفر گفت: « تو گفتی و دلت دیدم از دور که تحسین کردی
از تبسم نگهت خالی بود
هرکسی جز تو غزل ها را خواند:
« گفت احسنت چقدر عالی بود»
چشم من خیره به لب های تو ماند
یک نفر گفت قلم را بگذار
او غزل های دلت را هم خواند؛
ذکر معشوق دگر می گوید!
تو هنوز در قدم اولی و
پای تو راه دگر می جوید
یک نفر گفت برو این اشعار
با غزل های دلت یکسان نیست
چه خیالات تو را بازی داد
شعر خواندن بر او آسان نیست
مجلسی بود شب شعر جدید؟
شاعرانش همه بی سر بودند
شاعرانش همه بودند شهید...
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |